روزهای یاسین

تقدیم به پسر گلم یاسین. از طرف مامان زیبا

روزهای یاسین

تقدیم به پسر گلم یاسین. از طرف مامان زیبا

عیدانه

یالاااااااااااااه ما اومدیم


کسی ل---خ------------ت نباشه



یه خاطره بد از گذشته + خاطرات روزمره




چند وقت پیش دستم با اتو سوخت وحشتناک


تمام کف دست و انگشتا و اینا رفت. حتی بندهای انگشتام یکی شده بودن و یه تاول زده بود از نوک انگشت تا آخر. تا مدتها در گیر بودیم. عفونت و اینا هم داشتم. ولی بخیر گذشت

از بیماران قلبی و ... تمنا می کنیم نگاه نکنید


اینم عکسش




با توجه به شدت جراحت تا مدتها یکدستی بازی می کردم


حتی یک دستی چهار دست و پا می رفتم


باتوجه به شدت سوختگی بانداژ نکردیم و دستم رو توی کیسه نخی گذاشته بودیم.


اینم عکس دست من و کیسه نخی






بخشی از ویرانگریهای من در اتاق کار بابایی



من با کت پفکی که مال بچگیهای مامانم بوده



من در حال مهندسی هارد کامپیوتر

نزدیک به نیم ساعت داشتم با این پیچ گوشتی و هارد ور میرفتم



من و مامانی و سرسره و بارون



من در کارسیت

من بزرگ شدم

مدتهاست میخوام اینجا بنویسم ولی مامان خانم پسورد رو یادش رفته بود و ..


من حسابی بزرگ شدم و خوبم


۱. مهد کودکم رو عوض کردم و الان پیش خاله مریم هستم


۲. به ماشین می گم "ثقون" که از اونجاییکه زبان من انگلیسی هست این کلمه عجیب از کلمه cycle به معنی چرخ گرفته شده. توضیحات اینکه این کلمه ثقون-- که حتما باید با ث خونده بشه و نه س--، برای دوچرخه، کامیون، اتوبوس و هرنوع وسیله ای که چرخ داشته باشه استفاده میشه فقط شدت و ضعف داره. یعنی هرچه چرخ بزرگتر باشه با شدت و صدای بلندتر گفته میشه :ثقققققققققققققققون:.

حالا اگه گفتین با این اوصاف "قطار" چی میشه؟


میشه " ثقون ثقون ثقون ثقون ثقون" و این کلمه تا اتمام کوپه های قطار ادامه پیدا می کنه


3. از جمله سایر کارهای من گفتن " اکن" بجان الو هست. برای ابزار کار هم می تونین از گوشی تلفن یا کنترل استفاده کنین و اگر اینا نبود دستتون رو بذارین روی گوشتون و بجای الو استفاده کنین.


4. علاقه شدیدی به باطری  دارم و از نمونه ها و اندازه های مختلفش رو توی اسباب بازیهام دارم


5. وقتی از ماشین پیاده می شیم باید حتما دوبار در رو قفل کنن تا دفعه دوم که ماشین جفت راهنما میزنه من برم همه چراغها رو کنترل کنم که یه وقت نسوزن و تا وقتی ماشین جفت راهنما نشه من سوار آسانسور نمیشم و به خونه بر نمی گردم. جالبترش اینجاست که وقتی میخوام سوار ماشین بشم از این خبرا نیست. چون اونجوری ممکنه اولیای گرامی اوقاتشون تلخ بشه و از بردن بنده به بیرون منصرف بشن.


6. شبها همیشه مامانم رو چک می کنم یه وقت به سرش نزنه ازم دور بشه. و برای این منظور همیشه دست زیر لباس مامانی و روی شکم گنده اش قرار داره  و تا تکون بخوره منم کله رو بلند می کنم و یه غر می زنم و مامانم رو برمیگردونم به سرجاش.


7. بابایی هر روز یکبار در نقش بره فروش منو می فروشه. پس فکر کنین من در حالت سرو ته روی سر بابایی در حالیکه جار میزنه "برههههههههههههه" " بره داریم" "بره کپلی"  " این بره همه اش علف تازه خورده" و .......... الخ


8. عاشق کانالهای Fashion  و آشپزی هستم. بویژه برنامه ولا بالحلام.


9. با گوسفندای Shaun the sheep  که دمخوریم اساسی در حد تیم ملی


10. هنوز برای بالا رفتن از پله ها باید بشینم و نمی تونم ایستاده برم بالا


11. اگه کتاب قصه بذارن جلوم خودم ورق میزنم و قصه میگم


12.