روزهای یاسین

تقدیم به پسر گلم یاسین. از طرف مامان زیبا

روزهای یاسین

تقدیم به پسر گلم یاسین. از طرف مامان زیبا

10/10/90

از جمله اقداماتی که در این مدت اتفاق افتاد  

 

۱. چهارشنبه ۳۰ آذر توی مهدمون جشن شب یلدا داشتیم. منم که خوش خواب تازه به زور و گریه بیدار شدم تا عکس بگیرم. ولی چه بخور بخوری بود ها. عکساش رو اگه مامانی اسکن کنه اینجا میذاره. 

 

۲. جلوی یخچال وایستادم و میگم: 

   

یاسین بستبی (بستنی) می خوای؟   

یاسین بستبی (بستنی) می خوای؟  

 

مامان خانم بجای اینکه بیاد نیاز بچه رو رفع کنه وایستاده میخنده و منو میچلونه مثل همیشه 

 

۳. روز پنجشنبه گذشته بعد از اینکه مامانی همه جا رو تمیز کرد و برق افتاد به فکر افتادم که به این مامان زحمتکش کمک کنم. این شد که وقتی حواسش نبود دستمال مخصوص تلویزیون رو که شسته بود و روی دسته کابینت گذاشته بود تا خشک بشه ور داشتم و همه  جا رو دوباره باهاش تمیز کردم. خوب برق افتاد. مخصوصا روی کیس کامپیوتر !!!! نمی دونم چرا حاج خانم بجای تشکر وایستاده میزنه تو سر خودش ؟!!!!!!!!! 

 

۴. پنجشنبه شب رفتیم شهر اسباب بازی. و واقعا شهری بود. اگرچه مغازه اش خیلی بزرگ نیست ولی کلی اسباب بازی داشت که قابل وصف نیست. منم بی نصیب نموندم و یه پازل چوبی سه تا خرسی گرفتم.  

 

۵. همون پنجشنبه باز رفتیم کتاب فروشی محام و چند تا کتاب برچسبی گرفتیم. آخه برچسبها خیلی حال می دن مخصوصا وقتی روی صورت بابی (بابایی) بچسبونی !!!!! 

 

۶.  فردا جشن تولد دعوتم. تولد ایلیا. کارت اینا هم واسمون گذاشتن. امیدوارم خوش بگذره. 

 

۷. هفته گذشته نمایشگاه ؛انسان؛ حیوان و طبیعت بود که خیلی جالب بود. خرس گنده بود که روی دو تا پاهاش وایمیستاد یه توله کوچولو هم داشت. دو سه تا خرس بود سه چهار تا شیر گنده گراز و ... خیلی هیجان داشت مخصوصا واسه مامان. 

 

امیدوارم در آینده نزدیک عکسام اینجا ثبت بشن. 

 

خدایی تاریخ امروز رو حال می کنین ؟!!!!!!!!!!!!!!