روزهای یاسین

تقدیم به پسر گلم یاسین. از طرف مامان زیبا

روزهای یاسین

تقدیم به پسر گلم یاسین. از طرف مامان زیبا

عکسهای من از فروردین ۹۰ تا چندی پیش

من و بابایی در میان شکوفه های درخت بهاری. محل عکس: هتل پارک سورمق- سه راهی سورمق به سمت یزد. اینجا یکی از پرانرژی ترین جاهاییه که تا بحال رفتم. خیلی خیلی حس خوبی داره. تازه هتل تمیزی هم هست به نسبت هتل های بین راهی و کارمندای مودبی هم داره.



با توجه به اینکه عید امسال هم به تب 6 روزه و خطراتی مثل پرت شدن قاب عکس از روی دکور و شکستن آن بر روی کله گنده من گذشت بنا به پیشنهاد زندایی بزرگه برام گوسفند قربونی کردن که بهش می گن عقیقه. صبح روز 6 ام دایی مهدی و بابایی رفتن گوسفند خریدن که خیلی هم کپلی بود و دایی اصرار داشت که من سوارش بشم. من هم که با کلاس !!! از ایشون اصرار و از من انکار که در نهایت با وساطت مامانی مساله ختم به خیر شد و من به زور سوار گوسفنده شدم. ( کلا وساطتهای مامانی همیشه اینطوریه) . البته این سواری همراه با اشکریزان من بود. نه اینکه از گوسفنده بترسم هاااااااااا نه فقط دلم می سوخت براش که میخوان بکشنش.




یه عکس تاریخی از نوه های پسرای خانواده مامانم اینا. یعنی بچه های دایی مهدی و دایی محسن. البته یه گوگولی دیگه هم اینجا توی راه بود که نمی شد تو عکس بیاریمش. چون هنوز توی شکم مامانش بود.

این انسان شریفی که در عکس سروته دیده میشه پارسا است. البته در حالت نرمال ایشون سایرین رو سروته می کنن ولی در این عکس به یاری دایی مهدی، منجی عالم، به عقوبت الهی گرفتار شده.




من و سرو ۴۰۰۰ ساله ابرکوه



من در تعطیلات ۱۳ بدر در حال پاشاندن آب به پدر و مادر  !!!!!!!!!  فعلش خوب جور در اومد ها


یه خورده عکسش تیره افتاده


همه کفشهای من البته تا چند وقت پیش



یکی از توانایی های خارق العاده من:


کاربرد مفید دو انگشت همزمان با هم


1/4/90

سلام دوستان 

بعد از مدتها اومدم تا از پیشرفتهای جدیدم بگم 

 

از جمله پیشرفت ها تغییراتی ه که توی صحبت کردنم اتفاق افتاده. 

 

کلمات گهربار اینجانب شامل: 

 

چ ِ چِ ِ : ماشین بزرگ قطار دوچرخه ( چ چ با کسره همون صدای قطاره) 

  

اِقاسیس: بیا، بگیر 

 

تیغا: مثلث ( در واقع از نسخه انگلیسی این کلمه تری انگل Triangles گرفته شده) 

 

سِیکی: دایره ( بازهم از نسخه انگلیسی Cycle گرفته ) 

 

بعضی کلماتم هنوز کشف رمز نشدن مثل 

 

قاتاقییییس  که مامانم فکر می کنه کلمه REctengle  باشه ولی خودمم مطمئن نیستم 

 

س  ِ سِِ سکییییییییی: آرایش کردن مامانی و کلا حاضر شدن برای بیرون رفتن 

 

 

از جمله ویژگیهای من اینه که 

 

1. عاشق جورابم 

 

2. عاشق کریستال موی مامانم شدم تازگی ها و بخش زیادی اش رو یه شب که مامانم و بابام داشتن چای می خوردن و حواسشون بهم نبود خالی کردم روی سرم . حالا مامان هرچی میخواد داد بزنه ما که خوشتیپ شدیم !!! 

 

3. در ادامه میخوام عکسهام رو بذارم